صورت مساله

ساخت وبلاگ

 

از اونجایی که من وپدرش تو بچگی بور بودیم 
میترسیدم از حد بوری بگذره...
و موهاش نارنجی بشه ...
نه اینکه نارنجی بد باشه ها،
نمیخواستم تحقیر ومسخره بی خردی یک سری آدم بشه 
نمیخواستم حرمت نفسشو از دست بده 

همش دنبال این بودم ایرادی روش نباشه تا مثل من از حرفها بشکنه وخُرد بشه ....
وقتی بدنیا اومد به پرستار گفتم نگاه کن سالمه،گفت سالمه ،گفتم مطمئنیییی؟؟؟گفت آره...
یک نفس عمیق کشیدم...!!!

میدونی همیشه یاد گرفته بودم ببینم مردم چی میگم 
چی فکر میکنن ...

شاید قوی بودن رو یاد نگرفته بودم وعادت داشتم پنهون کاری وکلا پاک کردن صورت مساله...

شاید به جای نگرانی از این حرفها 
 باید ،فقط و فقط به این فکرمیکنم چکار کنم 
 با تمام کم وکاستی وایرادهاش قوی باشه وخودشو دوست داشته باشه...
 گاهی نگاه خودمون به بعضی مسائل اشتباهه

ومیخوایم مثل بقیه رفتار کنیم...

آدمها وقتی یک آدم ایراد دار میبینن ،تو دلشون میگن خداشکر ما این مشکل رو نداریم 

و تو بدون اینکه کاری کنی با این امتیاز باعث میشی مردم شکر گزار باشن...

 

 

 

​​​​​​​​​​​

منِ مُبهم حــاضر...
ما را در سایت منِ مُبهم حــاضر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2zedfagirla بازدید : 105 تاريخ : سه شنبه 10 تير 1399 ساعت: 3:15